جدول جو
جدول جو

معنی تخم جن - جستجوی لغت در جدول جو

تخم جن
((تُ مِ جِ))
کودک ناآرام، بچه زبر و زرنگ، لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک
تصویری از تخم جن
تصویر تخم جن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زمینی که در آن تخم یا دانه درختان را بکارند که پس از سبز شدن بجای دیگر انتقال دهند، جای تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم لق
تصویر تخم لق
بد نژاد بد گهر نخم لغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم بد
تصویر تخم بد
بد اصل پست نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم لق
تصویر تخم لق
تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمدان
تصویر تخمدان
((تُ))
عضوی در پستانداران که نطفه در آن منعقد می شود، قسمت اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک وجود دارد
فرهنگ فارسی معین
زمینی که در آن تخم یا دانۀ درختان را بکارند و پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، عضو بدن حیوانات پستاندار که نطفه در آن منعقد می گردد، هر یک از دو جسم کوچک بیضی شکل که در دو طرف رحم وجود دارد و تخمک ها (یاختۀ جنسی و تولیدمثل در زن) در آن ها رشد می کند، یکی از قسمت های اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک به وجود می آید. در میان هر تخمک رسیده یک سلول ماده وجود دارد. بعضی از تخمدان ها یک خانه ای و بعضی دیگر چندخانه ای هستند و در هر خانه چند تخمک وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
بگمان سخن گفتن، به گمان و قیاس سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
((تَ))
با حدس و گمان اندازه چیزی را معین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
برآورد کردن، وزن یا اندازه یا بهای چیزی را از روی حدس و گمان معیّن کردن، به گمان سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
Estimate, Appraisement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
avaliação, estimativa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
การประเมินราคา , การประเมิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تخمينٌ , تقديرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
आकलन , अनुमान
دیکشنری فارسی به هندی
הערכה כספית , הערכה
دیکشنری فارسی به عبری
評定 , 見積もり
دیکشنری فارسی به ژاپنی
অনুমান , আনুমানিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تخمینہ , تخمینہ
دیکشنری فارسی به اردو